کوره‌راه‌های جنگلی

So where can you go that's green? And till then, how about just looking up at the sky?

تبلیغات تبلیغات

فراپه قهوه با دونه‌های فندق

دیروز مِه و کِن رو دیدم. نشد که خیلی صحبت کنیم؛ نه اینطوری درست نیست. بهتره بگم که کلی صحبت کردیم؛ ولی چون خیلی وقت بود هم‌دیگه رو ندیده بودیم، زمان بیشتری لازم داشتیم تا با هم دیگه راحت باشیم و حرف‌هامون رو عمیق‌تر کنیم. وقتی داشتیم خداحافظی می‌کردیم، تازه هوا اونقدر تاریک شده بود که کلمات تاریک‌تری رو برای صحبت انتخاب کنیم اما باید می‌رفتم. تمام طول راه برگشت داشتم به این فکر می‌کردم که کاش تا یه جایی از مسیر باهاشون پیاده رفته بودم. کی می‌دونه فرصت بعدی کی پیش بیاد؟ یه جایی از حرف‌هامون، مه حدودا گفت: "یه کم که می‌گذره، می‌فهمی وقت تغییر رسیده. وقتشه توی روند یه تغییری ایجاد کنی، وگرنه از سراشیبی قل می‌خوری و می‌ری پایین."می‌فهمیدم منظورش رو، کامل می‌فهمیدم چی می‌گه. همونطور که کنار دریاچه نشسته بودیم و شنای اردک‌ها رو نگاه می‌کردیم، یادم افتاد چند وقت پیش به چم گفتم: "بیشتر با دوست‌هام بزرگ شدم. خیلی جاها همراه هم‌دیگه رشد کردیم و از خیلی چیزها گذشتیم. لزوما هیچ کدوم‌مون هم خیلی بیشتر از بقیه درباره زندگی نمی‌دونست، ولی برای هم تلاش کردیم و به خودمون یاد دادیم." این چیزیه که الان برام ارزشمنده و خوشحالم خوشحالم این آدم‌ها رو کنارم دارم. 

برچسب‌ها: خداحافظی, ارزشمنده
در صورتی که این صفحه دارای محتوای مجرمانه است یا درخواست حذف آن را دارید لطفا گزارش دهید.

آخرین مطالب این وبلاگ

مطالب پیشنهادی

آخرین مطالب سایر وبلاگ ها

جستجو در وبلاگ ها